"اونهايي که در برابر حق سکوت مي کنند باندازه اونهايي که مخالفت مي کنند مقصرند..."
متولد عرفات
جمله زيبا و پر مغزي بود و کمي مرا به فکر فرو مي برد...
اما زماني که از پس سکوتي رحمت يا حکمتي ، نهفته است آن ديگر حق نيست بلکه رضاي دوست است و بايد شکيبا بود ، به قول شيخ بهايي :
هر كه را توفيق حق آمد دليل عزلتي بگزيد و رست ازقال و قيل
عزت اندر عزلت آمد ،اي فلان توچه خواهي ز اختلاط اين و آن؟
پا مكش از دامن عزلت به در! چند گردي چون گدايان در به در ؟
گر ز ديو نفس مي جويي امان رو نهان شو! چون پري از مردمان
از حقيقت بر تو نگشايد دري زين مجازي مردمان تا نگذري
گر تو خواهي عزت دنيا و دين عزلتي از مردم دنيا گزين
گنج خواهي ؟ كنج عزلت كن مقام واستتر واستخف ، عن كُلّ الانامْ
چون شب قدر از همه مستور شد لاجرم ، از پاي تا سر نور شد
اسم اعظم چونكه كس نشناسدش سروري بر كل اسما باشدش
تا تو نيز از خلق پنهان همي ليلة القدري و اسم اعظمي
رو به عزلت آر ،اي فرزانه مرد! و ز جميع ما سوي الله باش فرد
عزلت آمد گنج مقصود اي حزين! ليك ، گر با زهد و علم آيد قرين
عزلت بي« زاي »زاهد علت است وربودبي«عين»علم،آن زلّت است
عزلت بي « عين » عين زلّت است ور بود بي«زاي» اصل علت است
زهد و علم ار مجتمع نبود به هم كي توان زد در ره عزلت قدم؟
علم چبود ؟ از همه پرداختن جمله را در داو اوٌل باختن
اين هوسها از سرت بيرون كند خوف و خشيت،دردلت افزون كند
«خشية الله »را نشان علم دان! «انما يخشي»، تو در قرآن بخوان!
سينه را از علم حق آباد كن ! رو حديث « لوْ علمْتُمْ »ياد كن!