خاك جان يافته است ،
تو چرا سنگ شدي؟
تو چرا اينهمه دلتنگ شدي؟
باز کن پنجره ها را ...
عيدت مبارک
پاشو برو بيرون تو کوه و دشت بگذار که احساس هوايي بخورد