سفارش تبلیغ
صبا ویژن
[ و روایت شده است که حضرتش روزى میان یاران خود نشسته بود . زنى زیبا بر آنان بگذشت و حاضران دیده بدو دوختند . پس فرمود : ] همانا دیدگان این نرینگان به شهوت نگران است و این نگریستن موجب هیجان . پس هر یک از شما به زنى نگرد که او را خوش آید با زن خویشش نزدیکى باید ، که او نیز زنى چون زن وى نماید . [ مردى از خوارج گفت خدا این کافر را بکشد چه نیک فقه داند . مردم براى کشتن او برخاستند ، امام فرمود : ] آرام باشید ، دشنام را دشنامى باید و یا بخشودن گناه شاید . [نهج البلاغه]
کل بازدیدها:----19416---
بازدید امروز: ----16-----
بازدید دیروز: ----2-----
متولد عرفات

 

نویسنده:
یکشنبه 87/4/23 ساعت 10:32 عصر

کوچک که بودیم چه دلهای بزرگی داشتیم ...

اکنون که بزرگیم چه دلتنگیم ...

کاش همان کودکی بودیم که حرفهایش را ...

می توان از نگاهش خواند ...

اما اکنون اگر فریاد هم بزنیم کسی نمی فهمد ...

و دل خوش کرده ایم که سکوت کرده ایم

 

اگر کودکی بداند که بزرگها همه در تنهایی خود سردرگمند،در حکمتهایی که تا ابد قرار نیست بفهمند، شاید هیچ وقت آرزوی بزرگ شدن نکند


    نظرات دیگران ( )

  • لیست کل یادداشت های این وبلاگ
  • زندگی
    من نگرانم...
    شاید سلام
    پایان
    [عناوین آرشیوشده]

  •  RSS 

  • خانه

  • ارتباط با من
  • درباره من

  • پارسی بلاگ
  • درباره من

  • لوگوی وبلاگ

  • فهرست موضوعی یادداشت ها

  • مطالب بایگانی شده

  • لوگوی دوستان من

  • اوقات شرعی

  • اشتراک در وبلاگ

  •