سفارش تبلیغ
صبا ویژن
هرگاه مرد با ایمان برادر خود را خشمگین ساخت ، میان خود و او جدائى انداخت . [ گویند : حشمه و أحشمه ، چون او را بخشم آورد . و گفته‏اند شرمگین شدن و خشم آوردن را براى او خواست . و آن گاه جدائى اوست ] . [ و اکنون هنگام آن است که گزیده‏هاى سخن امیر مؤمنان علیه السّلام را پایان دهیم ، حالى که خداى سبحان را بر این منّت که نهاد و توفیقى که به ما داد سپاس مى‏گوییم . که آنچه پراکنده بود فراهم کردیم و آنچه دور مى‏نمود نزدیک آوردیم . و چنانکه در آغاز بر عهده نهادیم بر آنیم که برگهاى سفید در پایان هر باب بنهیم تا آنچه از دست شده و به دست آریم در آن برگها بگذاریم . و بود که سخنى پوشیده آشکار شود و از آن پس که دور مینمود به دست آید . و توفیق ما جز با خدا نیست . بر او توکل کردیم و او ما را بسنده و نیکوکار گزار است . و این در رجب سال چهار صد از هجرت است و درود بر سید ما محمد خاتم پیمبران و هدایت کننده به بهترین راه و بر آل پاک و یاران او باد که ستارگان یقین‏اند . ] [نهج البلاغه]
کل بازدیدها:----19625---
بازدید امروز: ----14-----
بازدید دیروز: ----10-----
متولد عرفات

 

نویسنده:
سه شنبه 86/12/21 ساعت 11:17 عصر

بالاخره یه روزی از این شهر می رم

بالاخره یه روزی با یه بقچه خالی می رم

مهم اینه برام که برم

به یه شهر دوست داشتنی

شهری که کسی کسی رو نمی شناسه

کسی زبون کسی رو بلد نیست

کسی کسی رو نمی تونه ناراحت کنه

آخه دیگه زبون تو این شهر فایده ای نداره

ولی

شهری که من می رم ،خیلی قشنگ

چون آدمها دل همو نمی شکنند

چون حق همو نمی خورند

چون همو اذیت نمی کنند

چون به کسی نمی گند از حق خودت بزن ؛چون من دوستش ندارم؛ چون به نفعم نیست

ولی قبل از اینکه برم حتما حتما

این قلب شکسته رو می فروشم

 

کهنه فروش داد میزد.................اسباب کهنه می خریم .................چراغ شکسته می خریم .............

بی اختیار داد زدم....................کهنه فروش قلب شکسته می خری

 

 


    نظرات دیگران ( )

  • لیست کل یادداشت های این وبلاگ
  • زندگی
    من نگرانم...
    شاید سلام
    پایان
    [عناوین آرشیوشده]

  •  RSS 

  • خانه

  • ارتباط با من
  • درباره من

  • پارسی بلاگ
  • درباره من

  • لوگوی وبلاگ

  • فهرست موضوعی یادداشت ها

  • مطالب بایگانی شده

  • لوگوی دوستان من

  • اوقات شرعی

  • اشتراک در وبلاگ

  •