امروز داشتم توی ولیعصر راه می رفتم ؛دیدم یه خانمی بستنی قیفی خریده ، نشسته کنار خیابون داره می خوره ،می دونید چی جالب بود ؟! اینکه اون خانم بستنی قیفی خریده بود ولی داشت انگشتش رو می کرد توی بستنی و بعد می خورد!
این زندگی مردم ما است توی ایران!نه مدرن و نه سنتی!آواره بین دو نوع متفاوت!و به نظر من یعنی بدبختی و آوارگی
می خواستم کلی غر بزنم از زندگی توی این شهر ؛از آدمهای پر توقع که هنوز تکلیفشون با خودشون معلوم نیست ؛ از خدا که گمش کردم ؛از خیال راحت که دیگه شده گنج نایاب وووو
اول از همه برایت آرزومندم که عاشق شوی،
و اگر هستی، کسی هم به تو عشق بورزد،
و اگر اینگونه نیست، تنهاییت کوتاه باشد،
و پس از تنهاییت، نفرت از کسی نیابی،
آرزومندم که اینگونه پیش نیاید، اما اگر پیش آمد،
بدانی چگونه به دور از ناامیدی زندگی کنی.
برایت همچنان آرزو دارم
دوستانی داشته باشی،
از جمله دوستان بد و ناپایدار،
برخی نادوست و برخی دوستدار
که دست کم یکی در میانشان
بیتردید مورد اعتمادت باشد،
و چون زندگی بدین گونه است.
برایت آرزومندم که دشمن نیز داشته باشی،
نه کم و نه زیاد، درست به اندازه،
تا گاهی باورهایت را مورد پرسش قرار دهد،
که دست کم یکی از آنها اعتراضش به حق باشد،
تا که زیاده به خودت غره نشوی.
و نیز آرزومندم مفیدِ فایده باشی،
نه خیلی غیرضروری، تا در لحظات سخت،
وقتی دیگر چیزی باقی نمانده است،
همین مفید بودن کافی باشد تا تو را سر پا نگه دارد.
همچنین، برایت آرزومندم صبور باشی،
نه با کسانی که اشتباهات کوچک میکنند،
چون این کارِ سادهای است،
بلکه با کسانی که اشتباهات بزرگ و جبران ناپذیر میکنند،
و با کاربرد درست صبوریات برای دیگران نمونه شوی.
امیدوام اگر جوان هستی،
خیلی به تعجیل، رسیده نشوی،
و اگر رسیدهای، به جوان نمایی اصرار نورزی،
و اگر پیری، تسلیم ناامیدی نشوی،
چرا که هر سنی خوشی و ناخوشی خودش را دارد،
و لازم است بگذاریم در ما جریان یابند.
امیدوارم سگی را نوازش کنی،
به پرندهای دانه بدهی، و به آواز یک سَهره گوش کنی،
هنگامی که آوای سحرگاهیش را سر می دهد،
چرا که به این طریق
احساس زیبایی خواهی یافت، به رایگان.
امیدوارم که دانهای هم بر خاک بفشانی،
هرچند خُرد بوده باشد،
و با روئیدنش همراه شوی،
تا دریابی چقدر زندگی در یک درخت وجود دارد.
بعلاوه، آرزومندم پول داشته باشی،
زیرا در عمل به آن نیازمندی،
و برای اینکه سالی یک بار
پولت را جلو رویت بگذاری و بگویی: «این مالِ من است»
فقط برای اینکه روشن کنی کدامتان اربابِ دیگری است!
اگر همهی اینها که گفتم
فراهم شد،
دیگر چیزی ندارم برایت آرزو کنم!
دیدی آدم داره تو خیابون راه
خودش رو می ره به کسی هم کاری نداره ؛یکهو یه راننده میاد می زنه بهش
بعد همه مردم جمع می شند شرایط
رو تحلیل می کنند بدون حضور پلیس
بعدشم اون راننده یه عذرخواهی
ساده می کنه و میره
و تو می مونی و ماشین داغونت و
مردم مسخره و راهی که دیگه از خیرش میگذری
و هیچ کسی نمی گه به اون
راننده که تقصیر اون بود
خواب ناز بودم شبی . . . دیدیم کسی در می زند . . . در را گشودم روی او . . . دیدم غم است در میزند . . .
ای دوستان بی وفا . . . از غم بیاموزید وفا . . . غم با آن همه بیگانگی . . . هر شب به من سر می زند
این رو چون هیچ احدی به وبلاگ عتیقم سر نمی زنه نوشتم!
زندگی حکمت اوست
زندگی دفتری از حادثه هاست
چند برگی را تو ورق خواهی زد
ما بقی را قسمت
ای کاش قسمت همه ما تو این ماه این باشه که:
کاش در این رمضان لایق دیدار شوم
سحری با نظر لطف تو بیدار شوم
کاش منت بگذاری به سرم مهدی جان
تا که همسفره تو لحظه افطار شوم